کد مطلب:298598 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:205

شرکت زن در اجتماعات


نگارنده گوید: برای خواننده ی محترم اشتباه نشود كه خیال كند در منطق اسلام و بانوی بزگوار و نمونه ی آن، شركت زنان در اجتماعات بكلی ممنوع شده تا ایراد كنند كه پس چگونه فاطمه بارها به مسجد می آمد و بخصوص پس از رحلت رسول خدا (ص) كه برای احقاق حق خود و شوهرش آن خطبه ی بلیغ را در مسجد و در حضور مسلمانان ایراد فرمود، و شبها به خانه ی مهاجر و انصار می رفت و آنان را به دفاع از حق خود و شوهرش می طلبید و جاهای دیگر؟ و همچنین زنان بزرگ دیگر اسلام؟

زیرا در اسلام شركت زن در مجامع برای رفع نیازمندیهای ضروری و احقاق حق و حتی مراسم مذهبی به طور كلی ممنوع نشده و بلكه در احوالات همین بانوی


بزرگوار می خوانیم كه نوشته اند در روزهای شنبه سر قبر حمزه و شهدای احد می آمد و برای آنها طلب آمرزش می كرد [1] ، و یا در مراسم تشییع و نماز خواهرش رقیه كه از دنیا رفت با زنان دیگر شركت نمود [2] ، و یا گاهی برای رفع نیازمندیهای خانه بیرون می آمد. اما باید دید برای چه و به چه منظور؟ آن هم چگونه و با چه وضعی؟

همان طور كه در بالا اشاره كردیم گاهی است كه زن ناچار است برای احقاق حق و یا رفع نیازمدیهای ضروری خود در مجامع عمومی حاضر شود، در اینجا اسلام جلوی زن را نگرفته و قید و بندی به پای او نزده، و او را مقید نكرده كه حتما باید در خانه باشد و به هیچ نحوی از خانه بیرون نیاید، اما می گوید: برای امور ضروری آن هم به گونه ای باید برود كه موجب فساد و تحریك شهوت مردان دیگر نشود و به دنبال آن بی خانمانیها و جنایات دیگر به بار نیاید.

اسلام حتی شركت زنان در مراسم عمومی مذهبی و رفتن به مسجد را منع نكرده و جلوی آنها را نگرفته و بلكه در پاره ای از جاها مانند حج واجب اگر مانع دیگری در كار نباشد، رفتن او را به حج واجب كرده، و شوهر نیز حق ممانعت او را ندارد. اما آنچه در اسلام ممنوع است اختلاطها و آمیزشهای شهوت انگیز زنان با مردان است، همچنین شركت كردن زنان در مجامعی كه منجر به فساد و بی بند و باری و شكستن حریم عفت و پاكدامنی آنها شود و موجب متلاشی شدن خانواده ها و هزاران بدبختی دیگر گردد.

در روایات اسلامی آمده است كه پیغمبر (ص) به زنان اجازه ی آمدن به مسجد را می داد اما به این شرط كه محل آنها از مردها جدا باشد و در ورودی آنها از دری كه مردان وارد می شوند مجزا باشد [3] و حتی در وقت رفتن در كوچه و خیابان نیز دستور می داد زنان از كنار كوچه و مردان از وسط بروند [4] و یا به زنان می فرمود: بهتر این است شما صبر كنید تا اول مردها بروند سپس شما بروید.

آری اسلام حتی از اختلاط زنان با مردان در راه رفت و آمد به مسجد و در حال


انجام نماز جلوگیری می كند چون همین اختلاطها است كه مقدمه ی ارتباطهای نامشروع فتنه ها و... و... می گردد.

اسلام نمی گوید: زن حق ندارد با مرد بیگانه سخن بگوید و تماس بگیرد اما می گوید: آن گفتگو و تماسی كه موجب تحریك شهوت و منجر به بی عفتی گردد ممنوع است و چقدر جالب است این جمله ی قرآن كه زنان پیغمبر را مخاطب ساخته و می گوید:

«فلا تخضعن بالقول فیطمع الذی فی قلبه مرض»

(صدای خود را با مردان هنگام گفتگو نرم و نازك نكنید كه سببب تحریك بیمار دلان گردد.)

مطالب بالا مختصری بود در مورد اصل بیرون رفتن زن از خانه و شركت در مجامع.

اما در مورد اینكه چگونه و با چه وضعی بیرون برود؟ باز همان موضوع مورد توجه و اهمیت است یعنی آنچه ممنوع است آن شكل و قیافه و لباسی است كه موجب تحریك و فساد باشد، و جلب توجه شهوترانان و بوالهوسان را بكند، و از این رو در روایات اسلامی آمده كه پیغمبر می فرمود:

«ان خیر نسائكم الولود الودود العفیفه، العزیزه فی اهلها الذلیله مع بعلها المتبره مع زوجها الحسان علی غیره التی تسمع قوله و تطیع امره...». [5] .

(بهترین زنان شما آنهایی هستند كه نازا و عقیم نباشند و مهربان و عفیف باشند، آنها كه در نزد خاندان خود بزرگ و عزیز و در برابر شوهر مطیع و رام، هنگامی كه نزد شوهر است خود را بیاراید و چون با دیگری برخورد كند خود را كاملا بپوشاند؛ دستورش را بشنود و امرش را اطاعت كند...)

و به دنبال آن فرمود:

«الا اخبركم بشار نسائكم؟ الذلیله فی اهلها العزیزه مع بعلها، العقیم الحقود التی لا تورع من قبیح، المتبرجه اذا غاب عنها بعلها الحصان معه اذا حضر،


لا تسمع و لا تطیع امره...»

(اما بدترین زنانتان آن زنی است كه در میان خانواده ی خود فروتن و رام ولی در برابر شوهر بزرگمنش و عزیز باشد، آن زنی كه عقیم و كینه جو و در كارهای زشت بی پرواست، چون شوهر از او دور باشد خود را بیاراید و جلوه دهد و در هنگام حضور او در پوشش رود و سخنش را نشنود و فرمانش نبرد...)

در حدیث دیگری امام صادق (ع) همه ی خوبیهای زن را در یك جمله خلاصه كرده و می فرماید:

«ان خیر نسائكم التی اذا خلت مع زوجها خلعت له درع الحیاء و اذا خلت مع غیره لبست معه درع الحیاء». [6] .

(بهترین زنانتان آن زنی است كه چون با شوهر خود خلوت كند جامه ی حیا را به یك سو افكند، و چون با مرد بیگانه باشد جامه ی محكمی از حیا و عفت در بر كند. [7] ).

در احوالات فاطمه ی اطهر می خوانیم كه می گویند:

آیه ای از آیات عذاب جهنم بر پیغمبر نازل شد و آیه این بود «و ان جهنم لموعدهم اجمعین، لها سبعه ابواب لكل باب منهم جزء مقسوم» [8] پیغمبر با شنیدن


این آیه بسختی گریان شد و اصحاب نیز كه در محضر او بودند همگی گریان شدند و نمی دانستند چه مطلبی بر آن حضرت نازل شده كه این اندازه گریه می كند و هیچ یك از اصحاب نیز قادر نبود با او سخن بگوید.

از آنجایی كه پیغمبر (ص) هر وقت فاطمه (ع) را دید خوشحال و مسرور می شد یكی از اصحاب برخاست و به سراغ فاطمه رفت تا او را پیش پیغمبر بیاورد و بدین وسیله جلوی گریه ی آن حضرت را گرفته و بتوانند سبب گریه ی او را سوال كنند.

و چون آن مرد صحابی به در خانه ی فاطمه آمد دید او مشغول آرد كردن جو است و در ضمن اینكه دستاس را می گرداند این آیه را می خواند:

«و ما عندالله خیر و ابقی [9] ».

مرد صحابی به فاطمه سلام كرد و جریان گریه ی پیغمبر و اصحاب را برای او نقل نمود، در این وقت فاطمه برخاست كه به نزد رسول خدا (ص) بیاید، سلمان نگاه كرد دید فاطمه در آن جامه ای پشمین (و یا چادری پشمین) به خود پیچیده بود كه دوازده جای آن با لیف خرما وصله خورده بود، و چون آن منظره را دید گریست و با كمال اندوه گفت: چقدر اندوهناك است این منظره كه دختران قیصر و كسری در جامه های دیبا و حریر به سر می برند، ولی دختر محمد پوششی مویین و كهنه به خود پیچیده كه دوازده جای آن با لیف خرما دوخته شده.

... دنباله ی حدیث مفصل است كه هر كه خواهد در كتاب بحارالانوار (ج 43، ص 88) آنرا ببیند و ما برای شاهد گفتار خود این قسمت را نقل كردیم.

آری فاطمه هم گاهی دست از كار خانه می كشید و بیرون می رفت، اما برای چه كاری و با چه لباس و هیئتی؟!

لباس و هیئت فاطمه بیننده را متاثر می كرد و به یاد خدا و روز جزا می انداخت، و بیرون رفتن او برای رفع اندوه پیغمبر و مسلمانان بود؟!

نه تنها افراد معمولی با دیدن جامه ی فاطمه گریان می شدند بلكه خود پیغمبر نیز گاهی با دیدن لباس ساده ی زهرا گریان می شد.


ابن شهر آشوب از تفسیر ثعلبی و تفسیر قشیری از امام صادق (ع) و جابر بن عبدالله انصاری روایات می كند كه روزی رسول خدا (ص) فاطمه را دید كه جامه ای پشمین از نمد شتر بر تن دارد و با دست خود دستاس می كند و در همان حال بچه اش را نیز شیر می دهد، سرشك از دیدگان پیغمبر (ص) جاری شد و به فاطمه (ع) فرمود: دخترم! مرارت و تلخی دنیا را برای رسیدن به حلاوت و شیرینی نعمتهای آخرت بر خود هموار كن.

پاسخی كه زهرا (ع) به پدر داد این بود كه گفت:

یا رسول الله الحمد لله علی نعمائه و الشكر لله علی آلائه» [10] .

این است معنای تسلیم و رضا در بربر تقدیرات الهی و اسلام واقعی، و این است رمز آن همه عظمت و سر آن همه محبتهایی كه پیغمبر (ص) نسبت به دخترش فاطمه مبذول می داشت، و این است معنای «ام ابیها» و «بضعه رسول الله» و «سیده نساء العالمین»...

ضمنا از این حدیث اهمیتی را كه فاطمه (ع) برای تربیت جسمی فرزند خود می داده به خوبی معلوم می شود كه با وجود تمام این مشكلات و تنگدستی بچه اش را از پستان خود شیر می دهد و آن را به دیگری واگذار نمی كند و یا از وجود شیرها و غذاهای دیگر استفاده نمی كند، و نمی خواهد از این راه لطمه ای به تغذیه ی كامل فرزندش وارد شود.


[1] بحارالانوار، ج 43، ص 90.

[2] فروع كافي، ج 3، ص 253.

[3] نقل از سنن ابي داود، ج 1، ص 190.

[4] كافي، ج 5، ص 518.

[5] كافي ج 5، ص 324.

[6] كافي، ج 4، ص 334، تعبير به «درع» در اين حديث بسيار جالب است كه بر اهل ادب و نكته سنجان پوشيده نيست.

[7] راستي اگر زنان مسلمان خود را موظف به انجام دستورهاي رهبران ديني خود كنند گذشته از اينكه صدي نود جلوي مفاسد گرفته مي شود جلوي اين همه مخارج گزاف و رقابتهاي مد پرستي و مسابقه ها نيز گرفته مي شود و اين همه بدبختي دامن گير خود و اجتماعشان نمي شود، تا كار به جايي برسد كه طبق نوشته ي يكي از مجله ها در سال 1335 تا سال 45 مصرف لوازم آرايش 500 برابر شده و موسسات زيبايي 500 برابر (خوب در اين رقم كه مربوط به دوازده سال پيش است دقت كنيد)!! و به همين مقياس لباسها و جواهر و امثال آن را حساب كنيد.

و اين هم رقمي از مصرف لوازم آرايش خانمها كه نگارنده پس از تنظيم مطالب فوق در روزنامه ي كيهان (شماره ي 10311، 27 آذر ماه) خواندم كه نوشته بود:

«بر اساس آمار گمركي ايران خانمهاي ايراني سالي 62 تن كرم پودر مصرف مي كنند به ارزش 1659000 ريال و 7 تن روژ لب به ارزش 22441000 ريال و 7 تن روژ گونه به ارزش 1603000 ريال و 5 تن مداد ابرو به ارزش 18962000 ريال...» باز هم بگوييد خانمها متمدن نيستند؟!

[8] سوره ي حجر، آيه 43.

[9] سوره ي قصص، آيه ي 60.

[10] مناقب، ج 3، ص 342.